حلمادولماحلمادولما، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

حلما دولما

فرنی خوردن حلما جون

عسلم امروز بعد از یه هفته  تاخیر بالاخره بهت فرنی دادم تاخیرت به خاطر این بود که یه کوچولو سرما خورده بودی وبعدش واکسن شش ماهگی که دکترت توصیه کرد غذاتو دیرتر شروع کنم ولی مامان جون اصلا فرنی رو دوس نداری و نمی خوری                     اینجا به خاطر اینکه بهت فرنی میدم ناراحتی ...
26 تير 1394

هفته 15

عشق  مامان  تو آرامش منی         تو از بس برای من عزیزی      که خود را فراموش کرده ام      فدای تو تمام لحظه های من    دائم مراقب توام     انگار از نفس هم ظریفتری     دنیای من با حس تو این روزها       دارد صورتی تر از قبل می شود       ما منظورم منو تو است     ما عاشقانه ترین مادرو کودک قرن های اخیر خواهیم شد     آنجا که هستی مراقب خود باش کودکم      ...
20 تير 1394

واکسن شش ماهگی

     دختر عزیزم امروز رفتیم واکسن شش ماهگیتو زدیم قربونت بشم وفتی رو تخت خوابوندیمت شروع کردی به گریه فکر کنم از دفعه قبل یادت مونده بود که خوابدین مساویه با آمپول جیگرم کباب بود ولی چاره ای نداشتم سرتو بغل کرده بودم تا کمی آروم بشی فعلا تب نداری اما تو خواب ناله میکنی مامان بمیره برات                                                        &nb...
16 تير 1394

نوروز 94

سلااااااام خوشگل من روح من جان من زندگی من بالاخره عیدم رسید و دخمل گل من دو ماه و 21 روزه شد هوررررا نفس من از اونجایی که مامانی بی تجربه هست و تحت تاثیر گفته اطرافیان ,واسه همین ما زیاد بیرون نمی رفتیم البته بی ربط هم نمیگن هوا خیلی سرده با این همه سعی کردم چند تا عکس ازت بگیرم تا عید 94 خیلی هم خالی نباشه ایشالا سال بعد                                                                                         &nbs...
14 تير 1394

خاطرات شمال

دختر قشنگم قلب من عشق اول من حس تکرارنشدنی من دخترزیبای من نکند فکرکنی در دل من مهر تونیست      گوش کن نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست دخترک رویاهای تمام نشدنی من این روزها زندگی بوی زندگی می دهد   این روزها آسمان آبی آبی ست  این روزها چقدردوست داشتنی شدی این روزها چقدر دوستت دارم گل یاس بهشتی من شادباش تا من هستم تا خدا نگهدارت هست       فرشته خوشگلم امسال سه روز تعطیلی که خرداد ماه داشتیم با بابا جونینا رفتیم شمال مامانی مسافرت کوتاه و خوبی بود حسابی بهمون خوش گذشت تو ماشین بابا جون خیلی چیزا یادت داد مثل بشین پاشو که قربونت...
13 تير 1394

ماه رمضون

      دختر شیرینم از وقتی اومدی همه روزام قشنگ شدن انگیزه پیدا کردم واسه زندگی ملوسکم امسال ماه رمضون یه رنگ و بوی دیگه ای واسمون داره آخه شدیم دو نفرو نصفی آی قربون فندقم بشم که با اومدنش شادی رو به خونمون آورده از اول ماه رمضون تقریبا هر روز خونه مامان جونیم چون مامانی از اونجایی که به کوچولوش شیر میده روزه نمی گیره واسه اینکه تنها نباشیم و مامان جونم تنها نمونه صبح ها سوار ماشینت(کاسکه)میشی و میریم اونجا البته چون هوا گرمه واسه اینکه شما خانم کوچولو خدایی نکرده گرمازده نشی زود میریم جونم برات بگه امسال اولین ماه رمضونته عزیزم که مصادف شده با تولد نیم سالگیت واما واکسن شش ماهگیت که کلا استرس ت...
8 تير 1394

درد دلهای مادرانه

امروز 18 خرداد 93 بدترین روز عمرم بود آخه دکترا میگفتن گل نشکفته من ممکنه پرپربشه دارم دیونه میشم درد شکم از یه طرف امونم و بریده حرف دکترا از یه طرفه دیگه برام آپاندیس تشخیص دادن که باید فوری عمل بشم ولی امکان نداره من میمیرم اگه فرشته کوچولوی من طوریش بشه خدا خودت کمکم کن مامانی دوس ندارم این خاطره بد بیشتر از این ثبت بشه فقط همین قدر بدون اگه شده نه ماه تموم درد میکشم ولی زیر تیغ جراحی نمیرم که واسه کوچولوی  من آسیبی نرسه ساعت نه شب دردم کمتر شده بود وقتی با دکتر خودم خانم تقی زاده تماس گرفتم ایشون گفتن وقتی دردت کم شده علامت خوبیه و جای نگرانی نیس تا صبح درد داشتم ولی رفته رفته کمتر شد خدایا همه دکترای خوبو خودت حفظ کن  و خ...
6 تير 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حلما دولما می باشد